ایام الله بهمن بر تمامی پیروان حق و عدالت مبارک باد :*
(تاخیر به دلیل سفر خارجه ی اینجانب بود )
یا علی
آنچه که در ادامه می خوانید حاشیه های برنامه دیدار مقام معظم رهبری با جانبازان قطع نخاع است.
_ قرعه به نام من درمیآید و قرار میشود حاشیههای دیدار رهبر با جانبازها را پوشش بدهم. و این برای من یعنی برآورده شدن آرزویی ۲۹ ساله و دیدن آقا از نزدیک و شنیدن صدایش و بدون دردسر رفتن و نشستن آن جلو جلوهای حسینیه امام خمینی. خودم را تصور میکنم که دارم شانه به شانه آقا راه میروم. در واقع شاید هیچکس نفهمد برای امثال مایی که چندین سال فقط توانستهایم روی وبلاگهایمان قربان، صدقه آقا برویم؛ مهیا شدن شرایطی برای دیدن ایشان از نزدیک، آنهم در یک دیدار صمیمانه چه معنایی دارد...؟! و این حرفها و فکرها همینطور توی ذهنم چرخ میخورد تا اینکه میرسم جلوی درب ورودی بیت.
*آن صندلی ساده
خودم را میبینم که برای انتقام از آن همه چپ چپ نگاه کردنها و تحکمهایی که نمیگذاشتند برویم جلو بنشینیم؛ با یک کارت آویزان شده به گردنم و در حالی که لبخندی ملیح روی صورتم نقش بسته به صورت اسلوموشن از جلوی محافظها عبور میکنم و آنها هم خشمگین مرا نگاه میکنند اما نمیتوانند جلویم را بگیرند.
خدای من، حسینیه خلوت است و صندلی ساده آقا هم از دور دیده میشود. نزدیکتر که میشویم به یکی از بچههای روابط عمومی بیت به شوخی میگویم: "جای ما همینجاست دیگر...؟!" و کنار صندلی آقا را نشان میدهم. و او هم میخندد و میگوید خیر، جای شما آنجاست و سمت صندلیهای به ردیف چیده شده در کنار دیوار را نشانم میدهد.
ساعت حوالی ۸:۴۵ صبح چهارشنبه است و تک و توک جانبازهایی که با ویلچر و تخت وارد حسینیه شدهاند، دارند دور یک حلقه نسبتا بزرگ و به صورتی منظم جای میگیرند. بعضیهایشان از گردن قطع نخاع هستند و بعضی روی ویلچر نشستهاند.
*بدون هیچ توقعی!
دو سه تا گروه از آدمهای سالم! دارند با واکمن و دوربین فیلمبرداری با جانبازها حرف میزنند. یکی از جانبازها که روی تخت خوابیده در پاسخ به سوال یکی از آن آقاهای سالم که از او میپرسد الان چه توقعی دارد، میگوید "هیچ"... و شرح میدهد که چطور توی جبهه، نخاعش از گردن قطع شده است.
یکی دیگر از جانبازها هم میگوید تا سال ۷۹ دستهایم حس داشت اما حالا ترکشهای توی بدنم حالت توموری پیدا کردهاند و بدنم دیگر حس ندارد.
من دیگر آن آدم سرخوش نیم ساعت پیش نیستم. نگاه کردن به هرکدام از جانبازها و جذابیتهای آدمهایی که سالهاست فقط روی تخت خوابیدهاند آنقدر برایم با محتوا و جالب هست که دیگر نخواهم به انتقام گرفتن از محافظها و شیطنت کردن در حسینیه امام خمینی که حالا خلوت است فکر کنم.
دختربچه یکی از جانبازهای ویلچری، مدام دارد از سر و کول پدر بالا میرود و بازی میکند. عکاسها هم اینطرف و آنطرف دارند عکس میگیرند و صدای چیک چیک دوربینهایشان گاهی نمیگذارد صدای آرام جانبازها را بشنوم.
سردار شیرازی و آقاعزیز هم مدتی بعد توی محوطه حسینیه به چشم میخورند. و لحظاتی بعد رئیس دفتر نظامی مقام معظم رهبری و فرمانده کل سپاه پاسداران میروند برای احوالپرسی با جانبازها.
دلاوری صرفاً جهت اطلاع! هم به چشمم میآید. بچههای بیت با هم پچ پچ میکنند که دلاوری دارد چکار میکند و یکیشان با خنده میگوید: میخواهد از جانبازها درباره اختلاس مصاحبه بگیرد. و همه میزنند زیر خنده.
کنار یکی از جانبازها نشستهام که یک نفر میآید به سمت من و میگوید: "نمیخواستید ارتفاع همه تختها (منظورش تختهای حامل جانبازهای قطع نخاع از گردن است) را یکسان کنید. و من تیز، دوزاریام میافتد که طرف مرا به دلیل شباهت لباسم، با محافظهای بیت اشتباه گرفته و خیلی شقّ و رقّ و با شیطنت جواب میدهم:"هماهنگ نشده". آخیش...! چه کیفی میدهد آدم توی بیت کارهای باشد برای خودش.
*نامه بدون پاکت
نامه بدون پاکت یکی از جانبازها که آن را خطاب به رهبر نوشتهاند، روی تختش توی چشم میزند. ابتدای نامه نوشته است: "اینجانب جانباز ۷۰ درصد، تقاضا دارم..." و من نمیفهمم چرا این شهدای زنده باید نامههای خودشان را به جای بنیاد شهید بیاورند و به آقا بدهند؟
توی حسینیه ناگهان فضا عوض میشود. محافظها محترمانه همه را هدایت میکنند به سمت جایگاههای مشخص شده و سر و صداها میخوابد. و لحظاتی بعد رهبر از در سمت راست جایگاهی که همیشه مینشینند به همراه چندتن از مقامات وارد میشوند. زریبافان بنیاد شهید، سردار نقدی و چندتای دیگر. چه جالب! رهبر احتمالاً از همه پُر سنتر هستند اما از همه بلندتر و تنومندتر و جوانتر دیده میشوند.
و رهبر میروند سراغ جانبازها...
خدایا شکرت، حالا من با مردی که تمام دوران زندگیام دوست داشتم از نزدیک ببینمش، در حال راه رفتنیم اما هیبت رهبر مرا با خود برده است و این جانبازها هستند که توجه آقا را بیش از همه به خودشان جلب کردهاند.
*آن دست مجروح
آقا به هرکدامشان که میرسند اول از روی کارتی که روی سینه تمامشان هست مشخصاتشان را میخوانند و بعد به اسم، باهاشان حال و احوال میکنند. رهبر دست مجروحش را میگذارد روزی شانه یا گردن جانبازها و آنها را میبوسد. و جانبازها هم بلااستثنا مثل یک دومینو با بوسیدن و بوییدن آقا میزنند زیر گریه.
رهبر بعد از ابراز احساسات هرکدام از جانبازها، اندکی کنارشان تأمل میکنند و حرفهایشان را میشنوند و حرفهای جانباز که تمام میشود آقا میروند کنار تخت یا ویلچر نفر بعدی.
یکی از جانبازها چفیه رهبر را طلب میکند و آقا هم قبول میکنند اما با رندی خاصی چفیه جانباز را از روی دوشش برمیدارند و میاندازند روی شانه خودشان.
جانباز دیگری هم تعدادی عکس را از دوران جنگ آورده و دارد به آقا نشانشان میدهد و وقتی آقا از او میپرسند: "این عکسها را برای ما آوردهاید؟" جواب منفی میدهد. آقا دو قطعه از عکسها را برمیدارند و میدهند به دست یکی از بچههای بیت و میگویند:"اینها را اسکن کنید بعد برگردانید به ایشان".
رهبر به یکی از جانبازها که میرسند، میگویند:"شما پسر آقای ... هستید؟" و بعد از خوش و بش میپرسند:"کجا هستید الآن؟"
*عرق تو را با دست خودم پاک میکنم
یکی از جانبازها وقتی آقا میخواهد رویش را ببوسد با دست عرق پیشانی آقا را پاک میکند. جانباز بعدی ورزشکار است گویا. به آقا میگوید سال گذشته بودجه نبود و نتوانستیم عازم مسابقات شویم. و بعد یک چیزی دیگری هم میگوید که آقا تأیید میکنند.
رئیس بنیاد شهید چنان چسبیده به عبای رهبر که هرکس نداند فکر میکند محافظ آقاست. یکی از جانبازان ویلچری که با رهبر حرف میزند، ایشان رو میکنند به زریبافان و میگویند:" بروید توی دل مجموعه. گاهی شما واقعاً میخواهید، اما آن پایین به هر دلیلی کار انجام نمیشود. گاهی یک ریگ علت است که وقتی آن را برمیدارید آب جاری میشود."
رهبر و همراهانشان حالا رسیدهاند به ویلچر همان جانبازی که دختر کوچکش مدام از سر و کولش بالا میرفت. مثل اینکه اسم دخترک زینب است. رهبر کلی دخترک را نوازش و با او خوش و بش میکنند اما دخترک آنقدر کوچک است که متوجه نیست ناخدای کشتی انقلاب اسلامی و نایب امام عصر(عج) دارد ناز و نوازشش میکند. ته دلم به دخترک حسودی میکنم.
آقا به یکی از جانبازها وقتی دارند از او دور میشوند، میگویند:"سلام مرا به ایشان! برسانید." و جانباز هم چشم میگوید.
*برای عاقبت بخیری باید سعی کرد
نفر بعدی جملهای عمیق میگوید اما از رهبر پاسخی عمیقتر میشنود. جانباز میگوید:"دعا کنید عاقبت به خیر شویم" و آقا هم جواب میدهند:"باید سعی کرد."
و میان این همه گریههای جانانه جانبازها و محبتهای بیپیرایه رهبر هم یکی از جانبازها مطایبهای میکند که ما میان هیاهوی این طرف ویلچرها اصلاً نمیشنویم چه گفت...؟! اما لابد آنقدر بهجتآور بوده است که رهبر میخندند طوریکه ما هم صدای خندهشان را میشنویم.
و همه شاد میشوند.
*روایت نالهها
رهبر با یک جانباز مشغول خوش و بش است که از جلوی ما که چند تا ویلچر اینطرفتر ایستادهایم صدای ناله یک جانباز همه را به سکوت میکشاند. جانباز روی تخت خوابیده و دهانش نیمه باز است. و دوباره در عمق همان سکوت صدایی شبیه ناله از گلویش خارج میشود و با پیچ و تاب میچرخد به سمت آقا. رهبر که صدای ناله توجه ایشان را هم جلب کرده است میگویند: "سلام" و جانباز دیگر ناله نمیکند و آقا به احوالپرسیها ادامه میدهند.
و حالا رهبر رسیدهاند کنار تخت همان جانباز. گویا نمیتواند حرف بزند. همه ساکتاند. با دستهای بیرمقش دست مجروح آقا را گرفته است و میکشد روی صورتش. جانباز به صورتی ممتد ناله میزند. نالههایی که کم کم صدای هق هق همه را بلند میکند. خانمها هم که تخت این جانباز جلوی جایگاه آنهاست، دارند بلند بلند گریه میکنند. جانباز هنوز دارد ناله میکند. آقا این یکی را چندین بار میبوسند. و او گویا دارد با نالههایش با آقا حرفهایی میزند که فقط دو جانباز یعنی خودش و آقا میفهمند. سردارهای کنار آقا هم شانههایشان دارد، میلرزد. حتی ما خبرنگارها و عکاسها و محافظها. و فقط آقاست که مهربانانه دارد به چشمهای جانباز خیره خیره نگاه میکند.
تخت این جانباز بیشترین موقف تأمل آقاست و رهبر بعد از او هم جانبازهای مانده در انتهای حلقه را مورد تفقد قرار میدهند.
و احوالپرسی صمیمانه رهبر با جانبازها درست رأس ساعت ۱۱ تمام میشود و آقا میروند سمت جایگاه.
قرآن توسط یک جانباز ویلچری تلاوت میشود و بعد هم یک جانباز، سرلشکر جعفری و رئیس بنیاد شهید صحبت میکنند و دو نفر آخر از اقدامات انجام شده برای جانبازهای درصد بالا و خانوادههایشان خبرهایی را ارائه میکنند.
سخنرانی رهبر هم کوتاه است. آقا در ابتدای سخنانشان چند بار تأکید میکنند که کار مسئولان در مهیا کردن این دیدار خیلی فکر خوبی بود و تأکید میکنند که :"ان شاءالله این کار هر سال انجام بگیرد."
*تا که با عشق تو پیوندم زنند
رهبر در خلال صحبتهایشان برای جانبازها شعر قشنگی هم میخوانند که من کم حافظه هم حتی یادم میماند و یادداشتش میکنم:
هر بلایی کز تو آید رحمتیست / هر که را رنجی دهی خود رحمتیست
زان به تاریکی گذاری بنده را / تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند/ تا که با عشق تو پیوندم زنند
و همان جانبازی که دل همه را چند دقیقه قبل با خودش برده بود باز هم شروع میکند به ناله کردن. بچههای بیت میروند دورش و او با دست شروع میکند چیزهایی روی هوا نوشتن.
همان حوالی نشستهام. از بین محافظهای دور تخت جانباز راه باز میکنم و روان نویسم را میدهم دستش و کاغذی را هم میگیرم جلویش.
همه سرهایمان را خم کردهایم روی کاغذ که ببینیم جانباز روی آن چه چیزی مینویسد. و او کلمه "شال گردن" را روی کاغذ نقش میزند.
میفهمیم که چفیه آقا را میخواهد.
و دقایقی بعد که سخنرانی آقا با توصیه به خانوادههای جانبازان مبنی بر اینکه این جانبازان نعمتاند و شما هم قدر این نعمتها را بدانید به پایان میرسد؛ یکی از محافظها چفیه آقا را میگیرد و میآورند به جانباز میدهند.
جانباز هنگامیکه میخواهد برود روی کاغذ مینویسد: "ببخشید".
به گزارش فارس، سخنرانی روز گذشته باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا دیروز به جز اینکه طرح مسئله عضویت فلسطین را به طور رسمی رد کرد دارای حاشیه مهمی نیز بود که رسانه ها آنرا مورد توجه قرار دادند.
همزمان با سخنرانی باراک اوباما هیئت نماندگی کشورمان در نیویورک سخنرانی ضد آمریکایی وی را گوش دادند و سالن را ترک نکردند.
علاوه بر محمد خزائی سفیر ایران در سازمان ملل، علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه، مجید نامجو وزیر نیرو وعبدالرضا شیخ الاسلامی وزیر کار و امور اجتماعی حضور یافتند.
"باراک اوباما" رئیس جمهور آمریکا روز چهارشنبه در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل بار دیگر ایران و کرهشمالی را تهدید کرد.
«اگر آنها [ایران و کرهشمالی] به مسیر خود خارج از قانون بینالمللی ادامه دهند، آنها باید با فشار و انزوای بیشتری مواجه شوند. این همان تعهدی است که صلح میخواهد.»
اوباما در ادامه سخنان خود در مجمع عمومی سازمان ملل گفت: دولت ایران نمیتواند نشان دهد که برنامه هستهایش صلحآمیز است، به تعهدات خود عمل نکرده است و پیشنهاداتی که میتواند انرژی صلحآمیز هستهای برای ایران فراهم کند را رد کرده است.
رئیس جمهور آمریکا در حالی مدعی میشود که ایران نتوانسته ماهیت صلحآمیز بودن برنامه هستهای خود را ثابت کند که آژانس بینالمللی انرژی اتمی در هیچکدام از گزارشهای خود انحرافی در برنامه هستهای ایران گزارش نکرده است.
مستند خبری، انگار که خیلی ساده شروع می شود. "پرزیدنت احمدی نجاد"! در یک صبح زود از جایی تاریک که به مخاطب القا می شود خانه اوست خارج و کارهایش آغاز می شود ...
و در ادامه یک شبکه خبری آمریکایی، همینطور بیشتر و بیشتر رئیس جمهور کشور ما را مورد هجوم قدرت هوشمند خود قرار می دهد.
مستندی که ان. بی. سی، در هفته اخیر از یک روز کاری محمود احمدی نژاد پخش کرد نه یک مستند خبری بلکه اعمال قدرت هوشمند در حمله ای نرم به شخص رئیس جمهور ایران بود که البته در سایه کارنابلدی عده ای و ارادت همیشگی برخی اطرافیان رئیس جمهور به رسانه های خارجی رخ داد.
حمله ای که در ادامه به بخش هایی از پیدا و ناپیدای آن می پردازیم و در بندهای در ادامه خواهیم گفت که خانم "آن کوری" خبرنگار ان. بی. سی و در واقع عامل اجرای این عملیات نرم در عمق نهاد ریاست جمهوری ایران چگونه توانست با یک یا چند دوربین و استفاده از ساده لوحی (و یا شاید انحراف) عده ای از اطرافیان ریاست جمهوری کاری کند که عملیات طراحی روانی دشمن در بهترین شکل ممکن خود به هدفهایش دست یابد.
1_ گویا مسئولان امر در امور ارتباطات رسانه ای نهاد ریاست جمهوری حتی یک بار هم به خود زحمت ندادند که سوابق "آن کوری" خبرنگاری که خواسته ان بی سی برای فیلم احمدی نژاد مطرح کرده بود را جستجو کنند.
این خبرنگار 55 ساله متولد گوام است و شغلی اصلی او اجرای برنامه های تلویزیونی در شبکه NBC آمریکاست. اساساً شهرت آن کوری به دلیل جاذبه های زنانگی و اروتیک اوست و در آمریکا نیز به همین دلیل مشهور و در تلویزیون مطرح شده است. آمریکایی ها در زمینه شهرت او، اصطلاح خاصی را نیز به کار می برند که به دلیل وقیحانه بودن این اصطلاح در فرهنگ اسلامی و ایرانی ما از نام بردن آن معذوریم.
او قبل از این نیز با احمدی نژاد گفتگو کرده است و حتی گفتگو با خاتمی، رئیس جمهور سابق نیز در پرونده او وجود دارد. به این نکته باید دقت داشت که اساسا شخص مصاحبه کننده در برنامه های تلویزیونی، بار معنایی خاصی را به مخاطب القا می کند. همانگونه که در گفتگوی رئیس جمهور ایران با "لری کینگ" مجری مشهور آمریکایی نیز معانی خاصی به ذهن مخاطبان القا می شد و البته بر خلاف فیلم اخیر ان. بی. سی، آن برنامه به یکی از افتخارات ایران و رئیس جمهور ما تبدیل شد!
2_ در ابتدای فیلم نشان داده می شود که احمدی نژاد از یک محیط تاریک وارد تصویر می شود. در وادی رسانه های تصویری، نشان دادن یک محیط تاریک در پشت سر فرد، آن هنگام که او از آن بیرون می آید معنای این را دارد که در پشت سر او ابهام، تاریکی و نیستی وجود دارد و این برای مخاطب جای سوال دارد که در آن تاریکی چه خبر است؟ در مقابل، هنگامی که سوژه در تصویر به سمت تاریکی می رود، این امر بیانگر نکات مثبتی مثل خطرپذیری و برخورداری از قدرت است. جالب آنکه مثلاً در تصاویری که رسانه های استکباری از اوباما منتشر می کنند، گاهاً او را در حالی نشان می دهند که عازم ورود به محیط تاریکی مثل درون هواپیماست در حالی که قبل از آن ایستاده و دست خود را نیز به علامت وداع بالا برده است.
3_ آمریکایی ها در این فیلم احمدی نژاد را در حال ورزش بر روی دستگاه دوچرخه ثابت و از پشت سر نشان می دهند. به راستی چه دلیلی داشت که آنها این تصویر را از جلو یا از پهلو پخش نکردند؟ جواب سوال ساده است.
این امر به مخاطب القا می کند که رئیس جمهور یک کشور در حال تمرین برای مفاهیمی مثل رفتن، نماندن و یا فرار است. (همانطور که از مقابل نشان دادن این تصاویر بیانگر آمدن و تمایل برای در صحنه بودن است) همین صحنه در هنگام دویدن صبحگاهی رئیس جمهور نیز تکرار می شود. در واقع در این فیلم دو مرتبه احمدی نژاد را در استیل هایی نشان می دهند که مشغول تمرین اموری است که در ذهن همه کاربردی غیر از تندتر رفتن در لحظات دشوار ندارد. این مسئله را می توان در کنار تصاویری قرار داد که از مقامات سایر کشورهای دنیا پخش و تأکید بیشتری بر آنها می شود. آنها را در تجمعات مردمی در حالی نشان می دهند که از میانه جمعیت می آیند و این یعنی مفهوم مردمی بودن. و یا در سایر استیل ها آنها را در حالی نشان می دهند که سوار بر وسایلی مثل دوچرخه، خودرو، اسب و یا قایق در حال آمدن به سمت دوربین هستند.
تمام این مقولات در مورد رئیس جمهور ما نیز می توانست وجود داشته باشد اما خبرنگار زن ان. بی. سی، توانست از مفاهیم مقابل آنها علیه ما استفاده کند.
4_ در این فیلم بارها و بارها محافظان احمدی نژاد نشان داده می شوند. ان. بی. سی حتی تصویری را پخش می کند که محافظ احمدی نژاد در را به روی رئیس جمهوری که همه او را به صفاتی مثل مردم داری، ساده زیستی و از این قبیل می شناسند باز می کند. آیا عمده تصاویری که ما از اوباما، مدودف و سایر روسای جمهور جهان در ذهن داریم با محافظ است یا بدون محافظ؟
فکر می کنم منظور از طرح این موضوع نیز روشن شد. حضور محافظان در کنار یک رئیس جمهور بیش از هر چیز نشانگر دو مفهوم مهم است. اول وجود خطراتی که یک رئیس جمهور از ترس آنها به محافظانش پناه می برد و دوم تشریفاتی بودن یک رئیس جمهور. و آن کوری! به سادگی توانست این دو مفهوم را از احمدی نژاد به اذهان میلیون ها بیننده فیلم خود مخابره کند.
5_ در این فیلم صندل های احمدی نژاد نیز نمایش داده می شود. شاید عده زیادی از مخاطبان محترم این نکته را ندانند که صندل در تصاویر رسانه های استکباری جزو ثابت تصاویر مربوط به انفجارهای انتحاری به شمار می رود. (صندل و اسلحه عموما جزئی ثابت از تصاویر مربوط به کشورهای مسلمان در رسانه های استکباری است.) در واقع آنچه که از یک انفجار انتحاری به جا می ماند مشتی خون و صندل است که عمدتا مردم کشورهایی مثل پاکستان، افغانستان و عراق عادت به پوشیدن آنها دارند و رسانه های استکباری نیز تأکید زیادی بر طرح این نمادها دارند.
وقتی یک شبکه آمریکایی از صندل های احمدی نژاد تصویر کلوز (بسته) پخش می کند این امر بیانگر مقاصد خاصی است که در بالا اشاره کردم.
6_ در قسمتی از فیلم مشاهده می شود که خبرنگار ان. بی. سی فرصت می یابد تا از احمدی نژاد در خلال بازدید از یک نمایشگاه چند سوال بپرسد. در واقع احمدی نژاد با همه هیئت همراهش در حالی در تصویر نشان داده می شود که در مقابل "آن کوری" با صفاتی که توضیح دادیم به آنها مشهور است و با لباس قرمز رنگ که رنگ جنگ است؛ می ایستد و بر اساس استیل تصویر، اینگونه به بیننده القا می شود که او دارد چیزی را به کسی که از او توضیح خواسته است، تحویل می دهد. چیزی شبیه به مفهومی که از توضیح متهمین به قضات در ذهن ما وجود دارد. دقت داشته باشید که این مفهوم در یک تصویر دو جزء لازم دارد. متهم و توضیح خواه. که البته خبرنگار ان بی سی هر دو را در این تصویر نشان داده است.
جالب است که مترجم نه چندان مسلط همراه احمدی نژاد نیز سعی می کند با ضرب و زور حرفهای احمدی نژاد را به "آن کوری" که با لباس قرمز رنگش نماد جنگ خواهی است، بفهماند. به این مفهوم دقت کنید: توضیح رئیس جمهور ما به کسی که می خواهد با ما بجنگد!!!
7_ زمانی، مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا، نمایشگاهی را از جواهرات خود در آمریکا برپا کرد. او در مراسم افتتاح این نمایشگاه توضیح داده بود که چطور به نسبت موضوع دیدارها و مذاکراتش در زمان تصدی وزارت خارجه، جواهرات خود را انتخاب می کرده است. او به گفته خودش برای دیدارهایی با موضوع جنگ، از جواهراتی با نمادهای خصمانه مثل عقرب و یا عقاب استفاده داشته و به این روش به صورتی هوشمند از جنگ روانی علیه رقبای آمریکا سود می برده است. در فیلمی که NBC از احمدی نژاد نشان داد، نکات واضح و ظریف دیگری نیز وجود داشت. مثل اینکه آن کوری در هنگام پخش صحنه تجمع مردم در کنار احمدی نژاد می گوید که مردم بخاطر "غذا" از او خواسته دارند و یا چند مورد دیگر که از توضیح بیش از این می گذریم.
و بند آخر:
رئیس جمهور نماد یک کشور و مردم آن است. به ویژه رئیس جمهور اسلامی ایران که نمادی از چند هزار سال تمدن و فرهنگ، اسلام و انقلاب اسلامی است. رئیس جمهور ما نماد جوانان رشیدی است که غرور و مهابتشان نفس هر دشمنی را به شماره می اندازد و امید هر دوستی را صدچندان می کند.
اطرافیان رئیس جمهور حق نداشتند با آزاد گذاشتن یک خبرنگار زن که به داشتن جاذبه های اروتیک در آمریکا مشهور است، سبب ساز عملیاتی نرم در عمق نهاد ریاست جمهوری شوند که بتواند در آستانه سفر رئیس جمهور به آمریکا، عملیات طراحی روانی شیطان بزرگ علیه او را با موفقیت بیشتری مواجه کند.
حضور «شان استون» پسر «الیور استون» کارگردان آمریکایی حاشیههایی به همراه داشت؛
- نماد ذوالفقار با نقش نوشته «یا علی(ع)» بر گردن این فیلمساز آمریکایی جلب توجه میکرد. او این گردنآویز را بر گردن داشت و از علاقهاش به فرهنگ ایران و دین اسلام سخن میگفت.
- حضور «نادر طالبزاده» در این نشست از نکات جالب بود. وی به عنوان مترجم فیلمساز آمریکایی را همراهی میکرد و البته بهنوعی به دلیل سالها حضور در آمریکا و ساخت فیلمهای مستند، همکار وی به شمار میآمد.
- خبرنگاران از لغو نشست «شان استون» در ظهر چهارشنبه و نیز جابهجایی نشست از برج میلاد به مکانی دیگر گلایه داشتند. نکته جالب این که قبل از برپایی نشست خبری، یک روزنامه صبح اواخر هفته گذشته گفتوگویی مبسوط با این فیلمساز آمریکایی منتشر کرده بود!
- برخی خبرنگاران قصد داشتند با پرسیدن پرسشهای حاشیهای مثل بازداشت شدن فیلمسازان در ایران، صدور مجوز فیلمسازی در ایران و مقایسه این وضعیت با آمریکا و... «شان استون» را به حاشیه ببرند که این اتفاق با هوشیاری وی رخ نداد! و عنوان کرد علاقهای به اظهار نظر درباره مسائل داخلی ایران ندارد.
ویکرد فرماندهان نظامی کشورمان تاکنون بکارگیری تجهیزات موجود توأم با بهینه سازی آنها و همچنین بکارگیری تجهیزات جدید ساخته یا خریداری شده بود است. از اینرو در چیدمان سلاح های پدافند هوایی کشور نیز ترکیب سلاح های قبلی با نمونه های جدید را شاهد هستیم. در ادامه سایر سامانه های توپخانه ای مهم کشور را معرفی می نماییم. توپ 20 میلیمتری دریایی توپ 35 میلیمتری سماوات توپ 40 میلیمتری دریایی فتح این توپ توانایی چرخش 360 درجه در سمت و 90 درجه در بلندا را دارد. با توجه به ویژگیهای برتر این سلاح، توانایی هدف قرار دادن موشک های کروز با آن وجود دارد. توپ 57 میلیمتری این سلاح به بیش از 30 کشور جهان صادر شده و در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز از سوی دو طرف مورد استفاده قرار گرفت. با توجه به برد مناسب، نواخت تیر بالا و بهره گیری از رادار برای ردیابی اهداف، این سلاح توان ایجاد آتش مؤثری دارد و هنوز هم در شبکه دفاع هوایی کشور مشغول به خدمت است. توپ 76 میلیمتری دریایی فجر27 توپ 100 میلیمتری
نواخت تیر پایدار این توپ 70 شلیک در دقیقه و بیشینه آن 105 تا 120 تیر بر دقیقه عنوان شده که مقادیر قابل توجهی برای یک سلاح با این کالیبر است. نمونه کششی تک لول این توپ 4660 کیلوگرم و نمونه خودکششی(مستقر بر روی خودروی زرهی) 28 تن وزن دارد.
رای این منظور یک سامانه پیشرفته کنترل آتش مرکزی با دریافت اطلاعات از سامانه ها، اقدام به تشخیص تهدیدات و تخصیص آنها به سلاح می دهد. ناگفته نماند که با این اصلاحات اعمال شده، چندین توپ 100 میلیمتری با هم یکپارچه شده اند و می توانند به چند هدف شلیک کرده یا با الگوریتم های خاصی به یک هدف حمله کرده و با پوشش دادن فضای اطراف آن، احتمال اصابت در اولین شلیک را حتی بر ضد اهداف مانور کننده بسیار بالا ببرند.
اما در گلوله های این توپ فیوز مجاورتی در صورتی که با هدف برخورد مستقیم پیدا نکند با تشخیص فاصله از هدف پیش از دور شدن از آن منفجر شده و با این روش احتمال آسیب زدن به هدف را از دست نمی دهد و ترکش ها در فاصله نزدیک به هدف اصابت می کنند. همچنین این قابلیت، وجود توانمندی این سامانه در درگیری با موشکهای کروز و سایر اهداف کوچک را تضمین می نماید.
فراهانی در پروژه تازه کارگردان رولند جافی که یک فیلم درام است،در نقش لیلا با او همکاری میکند.
فیلمهای دیگری که گلشیفته در آنها بازی میکند و قرار است در آینده اکران شوند فیلم فرانسوی به نام (Si tu meurs, je te tue) و در نقش یکم به کارگردانی (Hiner Saleem) و در فیلم (Chicken with Plums) به کارگردانی (Vincent Paronnaud) و (Marjane Satrapi) حضور داشته است.
فراهانی چندی پیش در اظهاراتی که همراه تصاویر وی در نشریه مد wox - که در نمایش عکس های عریان سابقه دارد- گفته بود که از حجاب متنفر است.
کم نبودند کسانی مانند فراهانی که امید هالییوودی شدن و تبدیل شدن به ستاره سینمای ینگه دنیا به سنت های وطنی اش پشت پا زدند و همه چیز را نادیده گرفتند.
"این روزها بیش از هر چیز به یاد بچه هایی هستم که ایران نیستند و در خارج از کشور فعالیت می کنند، نقاشان، موسیقی دان ها، بازیگران، کارگردانان و... همه هنرمندانی که ایران را ترک کرده اند و دور از اینجا مشغول کارهای هنری شده اند، دلیل آنها برای ترک ایران هر چه باشد،ما باید به این فکر کنیم که چه راهی برای آنها وجود دارد. ما غربت را نمی شناسیم و وقتی از آن دور هستیم، درکی از آن نداریم، اما وقتی در آن قرار می گیریم، می فهمیم خیلی سخت تر از آن چیزی است که تصور می کرده ایم. من وقتی که در پاریس سکته کردم و چند روزی خوابیدم. ایرانی های مقیم آنها به دیدنم آمدند و بسیار به من لطف کردند. وقتی به این اتفاقها نگاه می کنم، می بینم جوانانی که ساکن خارج از ایران هستند،عاطفه شرقی شریف خود را دارند، اما غصه ناهنجارغربت هم در دلشان هست و آنها را رنج می دهد. وقتی از دور به آنها نگاه می کنیم، می بینیم دارند زندگی می کنند، کار می کنند و... اما غصه هایشان را نمی بینیم، چرا شرایط باید طوری باشد که هنرمندان اهل فکر ما ترجیح بدهند جای دیگری زندگی کنند؟ این موقعیت باید سامان داده شود. دولت باید با کسانی که از اینجا رفته اند، برخورد موجهی داشته باشد، چون هنرمندان ما، انسان های شریفی هستند. انسان هایی اهل فکر که به امور ناهنجار اشتغال دارند، بلکه اهل فکر و فرهنگ هستند. هم دولت و هم ما باید شرایطی را فراهم کنیم که هنرمندانمان برای بازگشت احساس امنیت کنند و به فکر برگشتن باشند. اما این اتفاق نمی افتد و این تلخ است... خیلی تلخ است."
اما چه باید کرد که الغریق یتشبث بکل حشیش- کسی که در حال غرق شدن است به هرچیزی چنگ می زند- و همین شد که هر روز گلشیفته بیش از دیروز پل های پشت سرش را خراب کرد و از آن سو هم نتوانست تا جای پای محکمی برای خودش دست و پا کند. حالا گلشیفته فراهانی در فیلم های دست چندم بازی می کند و با مجله های مد- و نه سینمایی- مصاحبه می کند و در این سو پدرش یادداشت های ملتمسانه می نویسد؛ اما خود کرده را تدبیر نیست!